مرد نود و پنج ساله و دختر 22 سالهي
يه مرد نود و پنج ساله (همون پير سگ سابق) واسه چك آپ ميره پيش دكتر.
دكتر يه كم معاينش ميكنه و ميگه: خوب حاج آقا، اين روزا حالتون چطوره،
مشكلي چيزي از نظر جسمي نداشتين كه بحمدالله؟
پيريه ميگه: نه آقاي
دكتر اتفاقا خيلي هم حالم خوبه، تازه با يه دختر 22 سالهي خوشگل هم
ازدواج كردم و حامله هم هست
! به نظر
شما من كه تو اين سن تونستم بچه درست كنم، اصلا طوريمه؟
دكتره يه
كم فكر ميكنه ميگه: حاج آقا، من ياد يه داستاني افتادم. يه دوستي داشتم
كه خيلي عاشق شكار بود. يه روز صبح كه خواب آلود بود، اشتباهي چتر بارونيشو
به جاي تفنگ شكاري برداشت و رفت شكار. همين طور كه ميرفت يهو يه خرس 500
كيلويي گنده جلوشو گرفت. ميدوني دوست من چيكار كرد؟ سريع
چترشو به طرف خرسه گرفتو دكمهشو
زد، در نتيجه خرسههم مخش تركيد و افتاد زمين.
پيرمرده كففففف كرد
گفت آخه آقاي دكتر نميشه كه، حتما يكي ديگه همون نزديكي خرسه رو با تير
زده
شنبه 11 دی 1389 - 2:52:18 PM